اهریمن استار نورس پارت ۲
نگهبانا تیلز رو گرفته بودن و بهم گفته بودن که اگه از نهایت قدرتم استفاده نکنم تیلز رو شلاق میزنن تیلز نتونست کاری انجام بده برای همون گفتن تیلز . امی و تیلز و بقیه واتر اسنور هستن ولی من ...
نگهبان - نفر بعدی !
امی نفر بعدی بود .امی آه دهانشو قورت داد .
من - موفق باشه امی.
امی - م...ممنون.
و رفت جلوی اون وایساد .
اون - شروع کن.
امی یه نفیس عمیق کشید دستاشو بالا برد و تو هوا تکون داد . آب کوزه ی جلوییش تو ی هوا معلق شد و با آب مجسمه ی اونو درست کرد و دوباره آبو تو ی کوزه برگردوند .
گفت - آفرین ، بیا اینجا و بشین .
سه تا صندلی کنار اون بود . امی روی یکیشون نشست .
نگهبان . نفر بعدی!
من نفر بعدی بودم . رفتم جلوش وایسادم . با یه چهره ی کسل نگاهم میکرد . دستمو آوردم بالا و کفشونو باهم زدم. صدای دستم تو ی سالن اکو میشد که این بیشتر بهم استرس میداد . آروم کف دستامو از هم دور کردم . بین دستام یه توپ آتیشی کوچیک بود . چشمامو بستم و تمرکز کردم . اونو با تمام قدرتم به بالا پرتاب کردم رفت بالا و تو آسمون به اندازه ی کل قصر بزرگ شد و تو آسمون پخش شد . زره های آتیش مثل ستاره ی دنباله دار آروم میومدن پایین تا جایی که خاموش بشن . صدای دست زدن شنیدم و برگشتم سمت اون . داشت برام دست میزد و یه لبخند گنده داشت .
اون - آفرین عالی بود عالییییی!تو قبول شدی! همراهم بیا .
دنبالش رفتم . از پشت سرم صدای تشویق تماشاچیا میومد .
من - ب..بخشید آقای اهریمن استار نورس ، میشه بگید داریم کجا میریم؟
اون - منو شدو صدا کن ،
وارد یه اتاق شدیم و روی تخت نشستیم .اون ادامه داد .
شدو - تو از علان به بعد استار نورس منی فهمیدی؟
من - چی؟
شدو - همین که گفتم ، تو اینجا میخوابی . راستی...جلوی بقیه منو اهریمن صدا کن .
از اتاق رفت بیرون . وای وای وای حالا چیکار کنم؟
دویدم سمت در ولی در قفل بود . چیکار کنم ....آها ! دوساعت دیگه منتظر میمونم تا مطمئن رفتم سمت پنجره و بازش
کردم . ارتفاعش خیلی زیاد بود . لحاف هارو برداشتم و به هم گره زدم و ته تابلو به گوشه ی تخت گره زدم. نور ماه باعث درخشش چمن ها میشد . همینکه خواستم برم پایین یه چیزی دور کمرم حس کردم که منو جابه جا کرد و گذاشت پیش خودش . یه دست گنده بود .سرمو آوردم بالا تا ببینم صاحب اون دست کیه واییی خاک تو سرم شدوعه . چشماش تو تاریکیه اتاق میدرخشید.
من دستپاچه شدم
نگهبان - نفر بعدی !
امی نفر بعدی بود .امی آه دهانشو قورت داد .
من - موفق باشه امی.
امی - م...ممنون.
و رفت جلوی اون وایساد .
اون - شروع کن.
امی یه نفیس عمیق کشید دستاشو بالا برد و تو هوا تکون داد . آب کوزه ی جلوییش تو ی هوا معلق شد و با آب مجسمه ی اونو درست کرد و دوباره آبو تو ی کوزه برگردوند .
گفت - آفرین ، بیا اینجا و بشین .
سه تا صندلی کنار اون بود . امی روی یکیشون نشست .
نگهبان . نفر بعدی!
من نفر بعدی بودم . رفتم جلوش وایسادم . با یه چهره ی کسل نگاهم میکرد . دستمو آوردم بالا و کفشونو باهم زدم. صدای دستم تو ی سالن اکو میشد که این بیشتر بهم استرس میداد . آروم کف دستامو از هم دور کردم . بین دستام یه توپ آتیشی کوچیک بود . چشمامو بستم و تمرکز کردم . اونو با تمام قدرتم به بالا پرتاب کردم رفت بالا و تو آسمون به اندازه ی کل قصر بزرگ شد و تو آسمون پخش شد . زره های آتیش مثل ستاره ی دنباله دار آروم میومدن پایین تا جایی که خاموش بشن . صدای دست زدن شنیدم و برگشتم سمت اون . داشت برام دست میزد و یه لبخند گنده داشت .
اون - آفرین عالی بود عالییییی!تو قبول شدی! همراهم بیا .
دنبالش رفتم . از پشت سرم صدای تشویق تماشاچیا میومد .
من - ب..بخشید آقای اهریمن استار نورس ، میشه بگید داریم کجا میریم؟
اون - منو شدو صدا کن ،
وارد یه اتاق شدیم و روی تخت نشستیم .اون ادامه داد .
شدو - تو از علان به بعد استار نورس منی فهمیدی؟
من - چی؟
شدو - همین که گفتم ، تو اینجا میخوابی . راستی...جلوی بقیه منو اهریمن صدا کن .
از اتاق رفت بیرون . وای وای وای حالا چیکار کنم؟
دویدم سمت در ولی در قفل بود . چیکار کنم ....آها ! دوساعت دیگه منتظر میمونم تا مطمئن رفتم سمت پنجره و بازش
کردم . ارتفاعش خیلی زیاد بود . لحاف هارو برداشتم و به هم گره زدم و ته تابلو به گوشه ی تخت گره زدم. نور ماه باعث درخشش چمن ها میشد . همینکه خواستم برم پایین یه چیزی دور کمرم حس کردم که منو جابه جا کرد و گذاشت پیش خودش . یه دست گنده بود .سرمو آوردم بالا تا ببینم صاحب اون دست کیه واییی خاک تو سرم شدوعه . چشماش تو تاریکیه اتاق میدرخشید.
من دستپاچه شدم
- ۸۸۶
- ۲۲ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط